گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 75
امام زمان(ع) خلیفۀ خداست نه وکیل مردم








سخنرانی آیت الله عبدالله جوادي آملی انسان در عصر غیبت یا منتظر است، یا گرفتار جاهلیّت. ما در عصر غیبت، قسم سوّم نداریم.
یا مردم منتظران راستین ظهور ولیعصر أرواحنا فداه اند، یا اگر منتظر نشدند، در جاهلیّت به سر میبرند. جهان به دست بشر
گلستان نمیشود ... وجود مبارك حضرت امام زمان(ع)، وارث همه انبیا و اولیا است. هم وارث انبیاست، هم وارث اولیا و هم
وارث سایر اعضاي اهل بیت عصمت و طهارت(ع). و چنین ذات مقدّسی؛ توان آن را دارد که دین جهانشمول جدّ بزرگوارش را
پیاده کند. اگر دیگران در صدد تجارت یا صنعت جهانیاند، یا سعی و کوشششان این است که سایر کالاها را جهانی کنند، قرآن
« بشر » کریم در طلیعۀ ظهور، اسلام را جهانشمول معرفی کرد؛ به عنوان: ما هو إلّا ذکري للبشر 1؛ این [قرآن] جز تذکاري براي
نیست؛ یا: لیکون للعالمین 2 نذیراً؛ تا [قرآن] براي جهانیان هشدار دهنده باشد؛ یا: کافّۀً للنّاس 3؛ [ما پیامبر را هشدار دهنده] براي تمام
مردم [فرستادیم]. قرآن در طلیعۀ نزولش فرمود: من پیام جهانی را به عرضه و اطلاع شما میرسانم. این پیام جهانی به دست مبارك
مهدي موعودِ موجودِ منتظَر علیه آلاف التحیّه والثناء به ثمر میرسد.مطلب مهمی که مربوط به مهدویت است، اینکه: ذات أقدس
إله، این دین را به دو بخش تقسیم کرد؛ مسئولیت بخشی را به عهدة مردم گذاشت و مسئولیت بخش دیگر را به عنوان وعدة الهی به
خود اختصاص داد. آن بخشی که به مردم واگذار شد، تخلّفپذیر است. برخی انجام میدهند، برخی انجام نمیدهند، چه اینکه
میبینید. و خداي سبحان بشر را آزاد آفرید تا در سعادت و شقاوت مختارانه عمل کند و در روز قیامت پاداش یا کیفر کار آزاد و
مختار را دریافت کند. آن بخشی که به عهدة مردم است در سورة مبارکۀ حدید به این صورت بازگو شد، فرمود: ما انبیا را
فرستادیم و کتابهاي آسمانی را نازل کردیم، تا مردم به قسط و عدل قیام کنند 5. چه در مسائل فردي و جمعی، چه در مسائل
عادي و سیاسی؛ عادلانه رفتار کنند. لکن برخی عمل میکنند، برخی سر بر میتابند و باز میزنند. قرآن کریم میفرماید: و قل الحقّ
من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شآء فلیکفر 6؛ و بگو: حق از پروردگارتان [رسیده] است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که
بخواهد انکار کند؛ یا: إنّا هدیناه السّبیل إمّا شاکراً و إمّا کفوراً؛ 7 ما راه را بدو (انسان) نمودیم؛ یا سپاسگزار خواهد بود و یا
ناسپاسگزار؛ یا:وهدیناه النّجدین؛ 8 و هر دو راه [خیر و شرّ] را بدو نمودیم. در این بخش ارتکاب تخلّف و گناه ممکن است. لذا
ممکن است دین پیاده نشود. امّا آن بخشی که خداوند به عهدة خود گرفت، این را به صورت وعدة جهانی بیان کرد، در چند جاي
؛ قرآن فرمود: خداست مبدأ آغاز همۀ معارف حقّ؛ أرسل رسوله بالهدي و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره الکافرون 9
اوست کسی که فرستادة خود را با هدایت و آیین درست روانه کرد، تا آن را بر هر چه دین است فائق گرداند، هر چند مشرکان را
ناخوشآید. یا:... و لو کره المشرکون 10 ؛ ... هر چند مشرکان خوش نداشته باشند. و کفی بالله شهیداً؛ 11 و گواه بودن خدا کفایت
میکند. و ... در این بخش نفرمود: من کتابهاي آسمانی را نازل کردم تا شما کامل بشوید، تا شما عادل بشوید، تا شما به مقاماتی
برسید. فرمود: من کتابهاي آسمانی را نازل کردم تا خودم، دین خودم را جهانی کنم! من قرآن را نازل نکردم که به دست شما
غلبت علینا شقوتنا؛ شقاوت ما بر ما » جهانی بشود! چون شدنی نیست.شما یا ضعف درونی دارید، یا مشکل بیرونی. برخی گرفتار
12 اند؛ عمداً، عالماً، عامداً بیراهه و کج راهه میروند. بعضیها توان آن را دارند که خود را کنترل کنند ولی طغیان « چیره شد
طاغیان نمیگذارد! آنها کسانیاند که میگویند: ربّنا أخرجنا من هذه القریۀ الظّالم أهلها... 13 ؛ پروردگارا ما را از این شهري که
یا ضعف « مردمش ستم پیشهاند بیرون ببر، و از جانب خود براي ما سرپرستی قرار ده، و از نزد خویش یاوري براي ما تعیین فرما
کسوت عمل بپوشد. امّا ،« لیقوم النّاس بالقسط » درونی است، یا مانع بیرونی. نمیگذارد جهان به دست بشر گلستان بشود؛ این
فرمود: من براي اینکه هدف انبیا عمل بشود، خودم به عهده میگیرم؛ تا خود خداي سبحان دینش را بر همۀ آئینها پیروز بگرداند.
تخلّف ناپذیري وعدة الهی چون ذات أقدس إله، این مطلب را به عنوان وعده به عهده گرفت، نه ضعف درونی در ساحت قُدس
صفحه 36 از 50
ربوبی است که او به وعده عمل نکند، نه مشکل بیرونی. ضعف درونی ندارد، چون علیم محض، قدیر محض، حکیم محض، عادل
محض، رئوف مهربان محض و مانند آن است. ضعف بیرونی ندارد براي اینکه سراسر جهان در نظام تکوین ستاد اجرائی دستور
اویند. چیزي نیست که در برابر خدا بایستد. لله جنود السّموات والأرض؛ 14 سپاهیان آسمانها و زمین، از آن خداست. و ما یعلم
جنود ربّک إلا هو؛ 15 و [شمارة] سپاهیان پروردگارت را جز او نمیداند. همه اشیا و اشخاص، ستاد اجرائی خدایند.یکی از بیانات
نورانی امیر کلام، علی بن ابیطالب علیه و علی آله آلاف التحیّه والثناء این است که فرمود:مردم! بدانید؛ اعضا و جوارح شما
سربازان خدایند. در برابر دین خدا، حکم خدا، فرمان خدا، وحی خدا، دستور خدا به مبارزه برنخیزید! خدا اگر خواست کسی را
بگیرد، از بیرون لشکرکشی لازم نیست! خود آن شخص سرباز خداست. همان شخص را با زبان او، با قلم او، با فکر او، یا قدم او
میگیرد. جایی میرود که نباید برود، و به هلاکت میافتد. یا حرفی را میزند که نباید بزند، و به هلاکت میافتد. یا مطلبی را امضا
میکند که نباید بکند، و به هلاکت میافتد. اعضا و جوارح ما سربازان خدایند. او از بیرون سرباز کشی لازم ندارد. اینکه میبینید
اگر کسی کج راهه رفته، و نصیحت ناصحان را گوش نداده، حرفی میزند یا جایی میرود که آبرویش میریزد؛ معلوم میشود
خدا او را با دست یا پاي او گرفت. چون سراسر جهان ستاد اجرائی خدایند. او قدرت مطلق از یک سو، ستاد اجرائی جهان شمول از
سوي دیگر. بنابراین چیزي جلوي تحقّق اراده او را نمیگیرد. مطلق این سخن صحیح است که: إنّما أمره إذا أراد شیئاً أن یقول له
کن فیکون 17 . چون به چیزي اراده فرماید، کارش این بس که میگوید: باش؛ پس بیدرنگ موجود میشود. جایگاه مهديباوري
مهدویت؛ در هر فرصتی از ذات مقدّس رسول گرامی ص)؛ در لحظه لحظۀ زندگی و در کنار مسئله قرآن و عترت مطرح شده
است. وجود مبارك رسول گرامی به هر مناسبتی، با هر کسی، در هر شرائطی، نام مبارك حضرت مهدي(ع) را میبرد. به جابربن
عبدالله انصاري که از صحابۀ نامآور وجود مبارك رسول گرامیاست، فرمود: جابر! بعد از رحلت من، تو همچنان زندهاي. نوة من،
پسر امامِ زین العابدین؛ اسم او اسم من، و امام پنجم شیعیان است. وقتی فرزند امام زین العابدین به نام باقر را دیدي، سلام مرا به او
فرمود: به نوة من، «! مهدي فرزند توست » برسان! بگو جدّت رسول گرامیبه تو سلام رساند. اسم تو مشخّص شد؛ بعد به او بگو که
پسر امام زین العابدین که امام پنجم شیعیان است این حرف را برسان. جابربن عبدالله در اواخر عمر، نابینا شد. در کوچههاي مدینه
راه میرفت، بعضی از سفارشات رسول گرامی را به عرض مردم مدینه میرساند. میگفت: أدّبوا اولادکم علی حبّ آل الرّسول.
مردم! بچههایتان را به محبّت علی و اولاد علی آشنا کنید. اینها را دوست اهل بیت کنید. فضائل، معجزات، کرامات، بزرگواريهاي،
شفاعت و فداکاريهاي اهل بیت(ع) را بگویید تا بچههایتان دوست علی و اولاد علی بشوند. همین جابر وقتی که فهمید امام باقر(ع)
کیست، رفت دستش را ببوسد، سلام بکند، بگوید: من مأمورم که سلام جدّ تو پیامبر را به تو برسانم، و به تو بگویم که پیامبر
فرمود: مهدي(ع) فرزند توست! این اصرار رسول گرامی در هر مقطع زمانی که مردم را به قرآن و عترت از یک سو، و به جریان
مهدویت از سوي دیگر آشنا کند؛ براي آن است که وعدة خدا محقّق بشود. خداوند همانطور که دین را به وسیلۀ رسول گرامی
احیا کرد و اصل استقرارش به دست پیامبر بود، منتها به او فرمود: و ما رمیت إذ رمیت و لکنّ الله رمی؛ 18 و شما آنان را نکشتید بلکه
خدا آنان را کشت. اگر وجود مبارك ولیّ عصر أرواحنا فداه هم دین را جهان شمول میکند، روي قدرت غیبی ذات أقدس إله
وقتی » : است. دین به وسیله جدّش در فضاي شرك و الحاد، کفر و نفاق مستقر شد؛ آنطور که وجود مبارك امیر بیان، بیان کرد
19 .« پیامبر تجلّی کرد که جهان بخشی به تشبیه، بخشی به تجسیم، بخشی به الحاد و مانند آن آلوده بود؛ بین مشبّهٍ و ملحدٍ و مجسّم
و ما رمیت إذا رمیت و لکنّ الله رمی . در زمان ظهور ولی عصر » : در چنین فضاي آلوده جهانی، اسلام مستقر شد و خدا به او فرمود
أرواحنا فداه هم خداوند دین را در عالم غلبه میدهد. این وعدة الهی تخلّف پذیر نیست. این مژده جهانی شدن دین یقینی است.
وظایف منتظران .« لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون » . چون خدا این کار را به عهدة خود قرار داد، نه به دست مردم
خداشناسی، پیامبر شناسی، امام شناسی؛ وظیفۀ ما منتظران در عصر غیبت است. همانطوري که افرادي در صدر اسلام، در جریان
صفحه 37 از 50
خندق، در جریان بَدر، در جریان حنین، در جریان اُحد جزء یاران و یاوران وجود مبارك رسول گرامی بودند، ما هم در عصر غیبت
و همچنین إنشاءالله در عصر حضور و ظهور از ذات أقدس إله مسئلت کنیم که با قلممان، با بیانمان، با بنان [فرزندان]مان، با
فکرمان، با حمایتهاي علمیو عملیمان جزء یاران و یاوران راستین آن حضرت باشیم. وظیفۀ ما در عصر غیبت این است؛ وظیفه
است نه فقط براي ثواب! وقتی از امام ششم(ع) سئوال میکنند: وظیفۀ ما در عصر غیبت چیست، فرمود: این دعا؛ عرض کرد: آن دعا
چیست؟ فرمود: اللّهمّ عرّفنی نفسک فإنّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف نبیّک. اللّهمّ عرّفنی رسولک فإنّک إن لم تعرّفنی
رسولک لم أعرف حجّتک. اللّهمّ عرّفنی حجّتک فإنّک إن لم تعرّفنی حجّتک عن دینی 20 . یک وقت کسی دعاي کمیل میخواند
براي ثواب، مناجات شعبانیه میخواند براي ثواب، اما یک وقتی در عصر غیبت وظیفه دارد این دعا را بخواند. این دعا یک تحقیق
علمی و یک دعاي استدلالی است. برهان است، آن هم برهان لِمّ؛ تعلیل فلسفی و عقلی، از توحید به نبوّت و از نبوّت به امامت تا به
مهدویت. این دعا در سنخ ادعیه نیست! این سنخ براي آن است که ما را از غدیر به سقیفه نکشاند. این دعا براي آن است که ما را
از مردم سالاري خشک به مردم سالاري دینی منتقل کند. امام؛ وکیل مردم یا خلیفۀ خدا؟ بیان این، به عنوان استدلالی که حضرت
داد، این است: [آیا] ما امام را به عنوان وکیل میشناسیم، به عنوان رهبر میشناسیم، یا امام را به عنوان جانشین پیغمبر؟ « زراره » یاد
اگر معاذ الله امام را به عنوان وکیل الرّعایا بشناسیم، به عنوان پیشوایی که ما انتخاب میکنیم، مشکل ما را حل بکند، خوب این از
سقیفه هم بر میآید. نیازي به غدیر نیست! ما که امام را براي این نمیخواهیم که خواستۀ ما را عمل کند. ما امام را براي این
میخواهیم که به جاي پیغمبر بنشیند. خوب پس اگر ما پیغمبر را نشناسیم، آیا خلیفه را میشناسیم؟ نائب را میشناسیم؟ امام وکیل
مردم است یا نائب پیغمبر؟ اگر وکیل مردم باشد، میشود مردمسالاري خشک، مردم در سقیفه جمع میشوند، امام انتخاب میکنند،
امّا امام که این نیست. تکمیل امامشناسی امام، حافظ، مفسّر و مبیّن قرآن است. از وحی، از باطن قرآن و تأویل آن، با خبر است. از
گذشته، حال، آینده و از اعمال مردم با خبر است. یک چنین آدمی وکیل مردم نیست، جانشین پیغمبر است. تا آدم پیغمبر را
نشناسد، امامشناس نخواهد بود. خوب پیغمبر کیست؟ آیا پیغمبر هم جزء نوابغ روزگار است؟ آیا پیغمبر هم جزء نمایندگان مردم
إنّی جاعلٌُ فی الأرض خلیفۀ؛ 21 من در زمین جانیشینی خواهم » است؟ آیا پیغمبر را مردم انتخاب میکنند؟ یا پیغمبر بر اساس
گذاشت، خلیفۀ الله است؟! خوب اگر پیغمبر خلیفه الله است؛ اما انسان توحیدش مستحکم نباشد، خداشناسیاش، خدا بینیاش، خدا
پرستیاش محکم نباشد، آیا خلیفه و نائب او را میشناسد؟ ما اوّل باید توحیدمان کامل باشد، تا نبوّتمان تکمیل! نبوّتمان باید
تکمیل باشد، تا امامتمان کامل! امامشناسی ما باید تکمیل باشد، تا ذخیرة عالمشناسی ما کامل! لذا فرمود: وظیفه شما در عصر
غیبت این است؛ این یکی از احکام انتظار است. این یک معناي علمیاست، وظیفه منتظران. یک انسان منتظر، موحّ د خوبی است،
پیغمبرشناس خوبی است، امامشناس خوبی است، آنگاه ولیعّصرش را می شناسد. براي اینکه من اگر مَنوب عنه را نشناسم، خوب
نائب را نمیشناسم. من که با معجزه نمیتوانم بشناسم. معجزه وقتی سند است که سند قطعی توحید را ما از قبل تأمین کرده باشیم.
ما در کدام گروه هستیم؟ ما از چیزي پاس میداریم که او را بشناسیم. منتظر شیء یا شخصی هستیم که او را بشناسیم. اگر او را
درست شناختیم، منتظر او خواهیم بود. و اگر او را نشناختیم، منتظر نیستیم. امّا اینچنین نیست که اگر کسی منتظر نبود، حیات معقول
دارد و زنده است. انسان در عصر غیبت یا منتظر است، یا گرفتار جاهلیّت. ما در عصر غیبت، قسم سوّم نداریم. یا مردم منتظران
راستین ظهور ولیعصر أرواحنا فداه اند، یا اگر منتظر نشدند، در جاهلیّت به سر میبرند. برهان مسئله این است: این سخن با
اگر » تعبیرهاي گوناگون از همۀ معصومین(ع) رسیده است که، زمین بیحجّت نخواهد بود. این حجّ تی که در این نصوص دارد
22 ، این حجّت فقهی یا اصولی نیست، این ظاهر یک آیه یا حدیث نیست. این « حجّت نباشد، زمین اهلش را در خود فرو میبرد
اجماع یا شهرت نیست. منظور از این حجّت آن خلیفۀ خدا، انسان کامل، و مظهر اسم أعظم است که هم تشریع و هم تکوین به اذن
خدا از اوست. اگر این رابطه رخت بر بندد، فیض به مردم نمیرسد و زمین اهلش را فرو میبرد. بیان این روایت، نظیر بیان سورة
صفحه 38 از 50
انبیا است. در سورة انبیا، ذات أقدس إله، اهمیّت توحید را طرحی بیان میکند که میفرماید: اگر توحید نباشد و شرك در عالم
حکومت کند: لو کان فیهما آلهۀٌ إلّا الله لفسدتا. 23 اگر در آنها [زمین و آسمان] جز خدا، خدایانی [دیگر] وجود داشت، قطعاً تباه
میشد. این نصوص مظهریّت همان آیۀ سورة انبیا را تبیین میکند. یعنی اگر گیرندة فیض از طرف خدا، و رسانندة فیض از طرف
خدا، نباشد و این رابطه قطع شود، فیض به انسانها نمیرسد. وقتی فیض به انسان و اهل زمین نرسید، این زمین رخت بر میبندد.
مطلب بعدي آن است که از رسول گرامی رسیده و فریقین نقل کردهاند: من مات و لم یعرف إمام زمانه مات میتۀً جاهلیّۀ 25 . اگر
کسی بمیرد و ولیعصرش را نشناسد، مرگ او، مرگ جاهلیّت است. چون مرگ عصارة حیات است اگر مرگ جاهلیّت بود، یقیناً
کما تعیشون تموتون!؛ همان طور که زندگی میکنید، » ! حیات، حیات جاهلی است. ممکن نیست حیات معقول باشد، مرگ جاهلی
اگر مرگ جاهلیّت شد، نشان میدهد که حیات، حیات جاهلی است. خوب، اگر کسی امامش را نشناسد، منتظر او نیست .« میمیرید
و اگر منتظر او نبود، حیات او حیات جاهلی است، و در جاهلیّت به سر میبرد. ممکن است کسی به حسب ظاهر در خدمت قرآن
باشد، در مسجد پیغمبر باشد، در جایگاه پیغمبر نماز بخواند، ولی حیات او حیات جاهلیّت باشد! احتجاج صدیقۀ کُبري، فاطمۀ زهرا،
سیّدة نساء عالمیان علیها آلاف التحیّه والثناء در هنگام استرداد حقّ خلافت و ولایت در مسجد مدینه چنین بود: أفحکم الجاهلیّۀ
یبغون و من أحسن من الله حکماً لقومٍ یوقنون. 26 آیا خواستار حکم جاهلیتاند؛ و براي مردمی که یقین دارند، داوري چه کسی از
خدا بهتر است؟ بنابراین اگر کسی امام زمانش را نشناسد، یقیناً منتظر او هم نخواهد بود. وقتی نشناخت و منتظر نبود، حیات او
میشود حیات جاهلیّت. و چون حیاتش حیات جاهلی است، مرگ او هم مرگ جاهلیّت است. بهترین انتظار آن است که انسان قلب
انسان اگر متحوّل « یهدون بأمرنا؛ [امامان] به امر خدا هدایت میکنند » ؛ را در اختیار کسی قرار بدهد که او به اذن خدا زیر و رو کند
شد و منقلب شد، عالم را در کام خود شیوا و شیرین میبیند. چیزي براي او تلخ نیست. هیچ حادثه اي توان آن را ندارد که قلب
متحوّل شده را قبض کند! ألا إنّ اولیاء الله لا خوفٌ علیهم و لا هم یحزنون. 27 این اختصاصی به قیامت ندارد؛ در دنیا هم اینچنین
است. پس کسی منتظر آن حضرت است که حضرت را بشناسد! و اگر شناخت، حیات او حیات معقول است، انتظار او انتظار معقول
است و اگر نشناخت، حیات او حیات جاهلی است، مرگ او مرگ جاهلی است. پینوشتها در دفتر مجله موجود است.
شعر عاشورائی
در دلست و هیچ دلی نیست بیملال چون خون ز حلقۀ تشنه او بر زمین رسید جوش از زمین به ذروة عرش برین رسید نزدیک « او »
شد که خانۀ ایمان شود خراب از پس شکستها که به ارکان دین رسید نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند توفان به آسمان ز غبار
زمین رسید باد آن غبار چون به مزار نبی رساند گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید یک باره جامه در خم گردون به نیل زد چون
آن خبر به عیسی گردون نشین رسید پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش از انبیاء به حضرت روح الامین رسید کرد این خیال
وهم غلط کار، کان غبار تا دامن جلال جهان آفرین رسید هست از ملال گرچه بري ذات ذوالجلال او در دلست و هیچ دلی نیست
بیملال محتشم کاشانی چو لاله بر دل خونین شیعه، داغ حسین محرّم آمد و نو کرد درد و داغ حسین گریست ابر خزان هم به باغ و
راغ حسین هزار و سیصد و اندي گذشت سال و هنوز چو لاله بر دل خونین شیعه داغ حسین به هر چمن که بتازد سموم باد خزان
زمانه یاد کند از خزانِ باغ حسین هنوز ساقی عطشان کربلا گویی کنار علقمه افتاده با ایاغ حسین اگر چراغ حسینی به خیمه شد
خاموش منوّر است مساجد به چلچراغ حسین خدا به نافۀ خلدش دماغ جان پُر داشت که بوي خون نکند رخنه در دماغ حسین فراغ
از دو جهان داشت با فروغ خداي خداي را چه فروغی است در فراغ حسین یزید کو که ببیند به ناله قافلهها گرفته از همه سوي جهان
سراغ حسین سید محمدحسین شهریار ذکر عباس(ع) باز از میخانه، دل بویی شنید گوشش از مستان هیاهویی شنید دوستان را رفت
ذکر از دوستان پیل را یاد آمد از هندوستان اي صبا! اي عندلیب کوي عشق اي تو طوطی حقیقت گوي عشق در گشودندت گر
صفحه 39 از 50
اخوان از وفا راه اگر جُستی در آن دارالصفا شو در آن دارالصفا رطب اللسان هم طریقان را سلام از من رسان دستی این دست ز
را شوري اندر زمرة ناس آورم در میان « گنجینۀ اسرار » کار افتاده را همتی این یار بار افتاده را تا که بر منزل رساند بار را پر کند
ذکري ز عباس آورم نیست صاحب همتی در نشأتین همقدم عباس را بعد از حسین در هوادراي آن شاه الست جمله را یک دست
بود او را دو دست روز عاشورا به چشم پر ز خون مشک بر دوش آمد از شط چون برون شد به سوي تشنهکامان رهسپر تیرباران بلا
را شد سپر هستیاش را دست از مستی فشاند جز حسین اندر میان چیزي نماند بس فرو بارید بر وي تیر تیز مشک شد بر حالت او
اشک ریز اشک چندان ریخت بر وي چشم مشک تا که چشم مشک شد خالی ز اشک تا قیامت تشنهکامان ثواب میخورند از
رشحۀ آن مشک، آب بر زمین آب تعلّق پاك ریخت وز تعیّن بر سرِ آن، خاك ریخت عمان سامانی
میهمان ماه
است. متولد دوم فروردین ماه 1335 در تهران میباشم. در هفت سالگی به همراه پدر و مادر، « مصدق » و شهرتم « امیرعلی » نامم
شیرینکا افکندم و هشت سال در آن سامان بودم تا این که در سال 1350 دوباره به تهران بازگشتم. « شهریار » رحل اقامت در شهر
آغاز کردم، بعد از آن به تجربۀ سایر قالبهاي ادبی پرداختم، هر چند به غزل و رباعی تعلق خاطر « مثنوي » سرودن را از ده سالگی با
بیشتري دارم. در 27 سالگی به عنوان مدیر کاروان حج، کمر به خدمت حجاج خانۀ خدا بستم و دوازده سال به عنوان مدیر کاروان
حج، خدمت کردم. عضویت در شوراي شعر حوزة هنري از دیگر مسئولیتهاي من در سالهاي گذشته بوده است، تا این که پس
از هفت سال از عضویت در این شورا به دلایلی کنارهگیري کردم و از سال 77 به جمع شوراي شعر جوان مرکز موسیقی صدا و
سرودهام که « بایاتی » سیما پیوستم. از آغاز تاکنون قریب پانصد دو بیتی، نهصد و اندي رباعی، صدها غزل، مثنوي، سپید سروده و
تاکنون متأسفانه توفیق چاپ آنها فراهم نشده است، الّا این که در سال 1378 به اهتمام دو تن از دوستان شاعر، گزیدهاي از اشعار
خود را جهت چاپ به انتشارات نیستان سپردم که با عنوان گزیده ادبیات معاصر، شماره 85 چاپ و منتشر شد. در حال حاضر نیز
مشغول مطالعه و گردآوري آثار خود براي چاپ هستم که از جملۀ این آثار، رسالهاي تحقیقی دربارة قالب رباعی است که قبلًا به
صورت پاورقی در روزنامۀ جام جم چاپ و منتشر شده است. با حضرت خورشید امیرعلی مصدق باید چَقَدر چشم به راهت بنشینیم
گلدان به لب پنجره و پله بچینیم باید چَقَدر ریسه ببندیم به کوچه در حسرت دیدار بمانیم و نبینیم از بس که تو در غیبت خود دیر
بماندي شک کرده دلم، گرچه که از اهل یقینیم اي حضرت خورشید! بیا گَرد برانگیز از گُردة این راه که ما خاك نشینیم هر چند
شکوفا و قشنگاند، ولی ما خورشید و گل و ماه به جایت نگزینیم بی روي تو تلخ است همه روز و شب ما شیرینی و در عشق تو
فرهاد ترینیم در حلقۀ ما مشتري روي تو بسیار ما منتظر ماه نخستین و پسینیم ماه آل یاسین امیرعلی مصدق برخیز و بیا تو اي بت ترسا
بر این لب خشک من لبتر، سا از گشت مترس و خیز در گلشن با من به صفا و گشت، بی ترس، آ از پنجرة دلم رخی بنما آنگونه
که از درخت بر موسا بنشین، بنشان غبار غم از دل از گسترة دلم تو غم فرسا من خاك فسردهام به من بگذر چون باد بهار، چون دم
عیسا بتخانه شده جهان بیا، بشکن بتهاي زمانه را خلیل آسا رفته است به خواب غفلت این دنیا نبهّنا بالغدو والامسا 1 اي آنکه تو ماه
آل یاسینی ادریس منا! و خضر و الیاسا! در آینۀ دلم تجلّی کن چون ماه درون برکه، اي شب سا یک ره دم خانۀ فقیران هم بگذر
چو همیشه با گل یاس، آ بر ما بگذر چنانکه از ما هم دل می شکند چو شیشه، الماسا! چون بشمارم کرامت و فضلت اي لطف تو
2 آسایش من تویی، تو اي غایب یک لحظه کنار ما « یاسا » بی حساب و بی احصا یک نیم نظر به جانب ما نیز اي گردش چشم تو مرا
بیا، آسا من قصد قصیدهام نبود، اما عشق تو کشیدهام بدین اقصا صد بار درود حق ترا بادا! اي دل تو امام خویش بشناسا مغرور مشو
4 مگذار مرا به حال « منبثّا » 3 برخیز و بیا که عاقبت این دل خواهد شود از غم تو « برصیصا » به خویش و تقوایت رو قصه بخوان ز پیر
تا اینکه وجین کنی گناه از دل از بهر درو بیا و با داس، آ پینوشتها: 1. روز و شب ما را « وانفسا » خود اینک دنیاي دلم شده است
صفحه 40 از 50
70 سال زهد ورزید و عبادت کرد و در مقابل ، قاعده، قانون. 3. بََرصیصا: راهبی بود از بنی اسرائیل که 60 :« یاسا » . آگاه کن. 2
شیطان مقاومت؛ اما در آخر شیفته زنی شد و با او درآمیخت و چون زن آبستن شد براي پنهان کردن گناه خود او را کشت و در
سورة واقعه، آیۀ 6: مثل غبار پراکنده ،« فکانت هباءً منبثّا » ، زیر درخت صومعه خود دفن کرد. 4. مُنبَثّا: پراکنده شده، متلاشی شده
شده.
عباس همچنان در اهتزاز ...
دانگ... یک صدا! یک ضربه! ساعت یک از نیمه گذشته! صدا از گلدستۀ روبهرو به گوش میرسد. در قابی از نور و سکوتی که
در ژرفاي شب صداي ساعت آن را میشکند. دانگ... از ازدحام خبري نیست شهر در خواب رفته! چونان مسافران خسته در
گوشهاي و کنجی آرام صداي دیگري آرامش شهر را بر هم نمیزند. دانگ... صداي آرامش، صداي ساعت در قاب سبز گلدسته،
انعکاس خلوت اثیري شب در کربلاست! پسرکی که از صبح در ظرف بزرگی آب یخ هدیه میداد در خواب رفته؛ در میدان سبز
سقاي کربلا! دستفروشی تنها در کنارة میدان نشسته چه میفروشد، نمیدانم. اما، پیداست که خود خریدار است دانگ... صداي
زنگ را خریدار است صداي سبز آرامش اثیري بودن در سایهسار نخل بلند اردوگاه حسین را دانگ ساعت و بال بال زدن پرچم
سرخ در اهتزاز بیداري، پرچم سرخ و بودن شهر بیآنکه بداند در سایهسار نخل سردار کربلا آرمیده است. اردوگاه کربلا، چشم به
بال بال زدن پرچم سرخ دارد و گوش، به ساعتی که بیدارياش را جار میزند. دانگ... بیدارم! چون خورشیدي رخشان، بیزار از
تاریکی بیدارم! چون موجی در حرکت، گریزان از ایستایی بیدارم! چون روح سبز جنگل، سرشار از زندگی، چون چشم زینب در
شب فراق، چون گوش مردان دشت نینوا! هل من ناصرٍ ینصرنی؟ دانگ... و بال بال زدن پرچم لبیک اي حسین! اي روح سبز
زندگی! اي دریا! اي تمامیت حیات! اي همۀ آزادگی! ماه از فراز شهر میگذرد آرام... گویی صداي ساعت در قاب سبز گلدسته
پاي رفتنش را بسته به کجا میرود؟ به غروب؟ به محاق؟ دانگ ساعت و بال بال زدن پرچم، بودن و ماندن را به گوشش میخواند
شهر در انتظار صدایی دیگر از گلدسته است دانگ... دانگ... و اینک دو بار! پیش از آنکه دیو یأس سایه بگسترد، ساعت به صدا
در میآید و اینک دو بار عباس در اهتزاز است! عباس ایستاده است! بیدار در پهندشت کربلا در میدانگاه شهر دانگ... موج است و
روح سبز جنگل عباس نوید سحر میدهد! تا صبح راهی نیست؛ تا محو سیاهی، تا نور، تا دمیدن، تا ظهور؛ ساعت در قاب سبز
گلدسته مینوازد سه بار! دستفروش بیدارتر از همیشه دل به دانگ دیگري خوش کرده پرچم سرخ بال بال میزند! گلدسته به صدا
در میآید! الله اکبر... الله اکبر! نور از مشرق آسمان میبارد سیاهی، اشباح، رهزنان نیمه شب، همه میگریزند. عباس همچنان
ایستاده است ساعت همچنان صدا در میدهد پرچم همچنان بال بال میزند تا صبح... تا پهن شدن همۀ نور در گسترة زمین تا
فردا... تا وقتی که شبی، شبحی و ترسی نباشد تا آمدن حسین؛ تا تولد دوبارة اصغر؛ تا آشکار شدن قد رشید علیاکبر، از میانۀ
خیمهگاه تا شکفتن لبخندي از نور بر لبهاي زینب، رقیه، سکینه، عباس همچنان در اهتزاز است! پسرك سقا به صحن خیابان آمده
دستفروشها در امنیت بال بال زدن پرچم بیرون آمدهاند و ساعت، هر ساعت مینوازد دانگ... دانگ...
آقاي من!
مولاي غریب و تنهاي من! مضطر فاطمه علیها السلام! پدر مهربان اهل عالم! می خواهم غربتت را حکایت کنم؛ غربتی که دوازده
قرن است ریشه دوانیده؛ غربتی که اشک آسمان و زمین را جاري ساخته؛ غربتی که حتی براي برخی محبانت ، غریب و ناشناخته
را « هفتاد من کاغذ » است؛ غربتی که اجداد طاهرینت پیش از تولد تو بر آن گریسته اند. متحیرم کدامین مصرع از این مثنوي
بازخوانی کنم؟ کدام سطر، کدام صفحه و کدام فصل از مجلدات این کتاب قطور را باز نویسم؟ من از تصویر این غربت و غم
صفحه 41 از 50
ناتوان ام. از کجا آغاز کنم؟ از خود بگویم یا از دیگران؟ از نسل هاي گذشته بگویم یا از نسل امروز؟ از دوستان شکوه کنم یا از
دشمنان؟ از عوام گلایه کنم یا از خواص؟ از آنانی بگویم که خاطر شریف تو را می آزارند؟ از آن ها که دستان پدرانه و مهربانت
را خونریز معرفی می کنند؟ از آن ها که چنان برق شمشیرت را به رخ می کشند که حتی دوستانت را از ظهورت می ترسانند؟ از
آن ها که تو را به دور دست ها تبعید می کنند؟ از آن ها که به نام تو مردم را به دکه هاي خویش فرا می خوانند؟ از آن ها که
همواره بر طبل نومیدي می کوبند و زمان ظهورت را دور می پندارند؟ از آن ها که تو را آن گونه که خود می پسندند- و نه
تلقی می کنند؟ مولاي من .... گویا همه « نبودنت » آنگونه که هستی و می خواهی – نشان می دهند؟ آن ها که غیبتت را به منزله
چیز، دست به دست هم داده است تا شما در غربت بمانید! لشکریان ابلیس هم روز و شب در کارند. نمی دانم چه کسانی واقعا تو
را و ظهور تو را می خواهند؟ خدا می داند و تو! اما این را می دانم که پس از گذشت دوازده قرن از شروع غیبت، هنوز پیروز این
میدان، ابلیس و لشکریان انس و جن اویند که در کشاکش غیبت و ظهور، شب ظلمانی غیبت را تا هم اکنون امتداد داده اند. از
خود آغاز می کنم که اگر هرکس از خود شروع کند، امر فرج اصلاح خواهد شد...
امام خمینی (ره) و عزاداري حسینی
یکی از نقاط برجستۀ زندگانی امام خمینی، عشق والاي او نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت(ع)، به ویژه ساحت مطهر حضرت
سیدالشهدا(ع) بود. به یاد دارم پس از بازگشت امام به قم در روز هشتم محرم، ایشان در بیت قدیمی خود واقع در یخچال قاضی
حاضر شدند و در مجلس عزاداري شرکت جستند. با ورود امام به مجلس، مردم که از حضور امام به وجد آمده بودند، به سمت
ایشان نشستند، امام با صداي بلند فرمود: به سمت منبر بنشنید. خطیب منبر آقاي یثربی بود، پس از مقدمهچینی، روضۀ حضرت
علیاکبر(ع) را خواند، در این هنگام حضرت امام دستمال سفیدي را از جیب خود بیرون آورده و گریه کردند، در این اثنا خطیب
منبر از وقت استفاده کرد و یادي از فرزند امام مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی کرد، دیدم امام دستمال را از روي پیشانی خود
برداشت و در حدود یک دقیقه که سخن از فرزند دلبند وي بود به آرامی نشست، آنگاه که خطیب منبر روضه علیاکبر(ع) را از سر
گرفت باز دستمال را بر پیشانی نهاد و گریه کرد. متوجه شدم که این مرد بزرگ نمیخواست به اندازة یک دقیقه هم اشک بر
علیاکبر(ع) را با اشک بر فرزندش درهم آمیزد.به هنگام حضور در نوفللوشاتو در فرانسه نیز مجلس عزاي حسینی را بپا کرد و
خبرگزاريهاي جهان که براي اولین بار با این صحنه مواجه شده بودند، گریۀ وي را در ماتم حسینبنعلی(ع) دیدند و مخابره
کردند.پیش از آن حضور 14 سالۀ وي در عراق، حضور پیوستۀ شبانه در حرم امیرمؤمنان علی(ع) و حضور شبهاي جمعه در حرم
سیدالشهدا(ع) نشان از عمق ولاي او دارد.و پیش از آن، این جریان که مربوط به دوره طلبگی ایشان است از مرحوم آیتالله
نجفی مرعشی نقل شده است: در دورة ممنوعیت برگزاري مجالس عزاي امام حسین(ع) در دورة رضاخان ، با آقاي خمینی در
حجره نشسته بودیم. ایام عزاي حسینی بود و مجالس ممنوع، دلمان گرفته بود، تصمیم گرفتیم یک مجلس دو نفري تشکیل بدهیم،
قدري ایشان روضه خواند و من گریه کردم، قدري من روضه خواندم و ایشان گریه کرد، قدري ایشان نوحه خواند و من سینه زدم
و مقداري من نوحه خواندم و ایشان سینه زد.عمق ارتباط وي و میزان خلوص وي به قدري بود که مرحوم آیتالله اراکی میفرمود:
اگر ایشان در کربلا حاضر بود نفر 73 شهداي کربلا میبود. امام خمینی(ره) دربارة عظمت تأثیر عزاداري بر مصائب سید
اسلام را تا حالایی که شما میبینید... سیدالشهدا زنده نگه داشته است. سیدالشهدا سلام الله علیه ... » - : شهیدان(ع) میفرمایند
همۀ جوانان خودش را، همۀ مال و منال، هرچه بود، هرچه داشت ... در راه خدا داد و براي تقویت اسلام، و مخالفت با ظلم، قیام
کرد ... ما که دنبال او هستیم و مجالس عزا را از آن وقت به امر امام صادق سلام الله علیه و به سفارش ائمه هدي علیهم السلام
ما به پا میکنیم این مجالس عزا را ... اینها را باید حفظ کنید، اینها شعائر مذهبی ماست که باید حفظ بشود، اینها یک شعائر سیاسی
صفحه 42 از 50
است که باید حفظ بشود. بازيتان ندهند این قلمفرساها، بازیتان ندهند این اشخاصی که با اسماء مختلفه و با مرامهاي انحرافی
میخواهند همه چیز را از دستتان بگیرند و اینها میبینند که این مجالس، مجالس روضه، ذکر مصائب مظلوم در هر عصري مقابل
باید ماه محرم و صفر را زنده نگه داریم به ذکر مصائب اهل بیت علیهم السلام که با ذکر مصائب اهل » 1...« ظالم قرار میدهد
بیت علیهم السلام زنده مانده است این مذهب تا حالا، با همان وضع سنتی، با همان وضع مرثیهخوانی ... ما باید حافظ این
سنتهاي اسلامی، حافظ این دستهجات مبارك اسلامی، که در روز عاشورا، در محرم و صفر، در مواقع مقتضی به راه میافتد تأکید
کنیم که بیشتر دنبالش باشند. محرم و صفر است که اسلام را نگه داشته است، فداکاري سیدالشهدا(ع) است که اسلام را براي ما
زنده نگه داشته است. زنده نگه داشتن عاشورا با همان وضع سنتی خودش از طرف روحانیون، از طرف خطبا، با همان وضع سابق، و
از طرف تودههاي مردم با همان ترتیب سابق که دستجات معظم و منظم، دستجات عزاداري به عنوان عزاداري راه میافتاد. باید
بدانید که اگر بخواهید نهضت شما محفوظ بماند، باید این سنتها را حفظ کنید. البته اگر چنانچه یک چیزهاي ناروایی بوده است
سابق و دست اشخاص بیاطلاع از مسائل اسلام بوده، آنها باید یک مقداري تصفیه بشود، لکن عزاداري به همان قوت خودش باید
باقی بماند و گویندگان پس از اینکه مسائل روز را گفتند روضه را همانطور که سابق میخواندند ومرثیه را همانطور که سابق
میخواندند بخوانند و مردم را مهیا کنند براي فداکاري. این خون سیدالشهداست که خونهاي همه ملتهاي اسلامی را به جوش
میآورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان میآورد و براي حفظ مقاصد اسلامی مهیا میکند. در این امر نباید
. 2. همان، ج 15 ، ص 203 .32- 2 پینوشتها ?: برگرفته از پایگاه اینترنتی تابناك. 1. صحیفۀ نور، ج 10 ، صص 30 .«... سستی کرد
لازمه دیدار
سیدابوالحسن مهدوي گاه سؤال میشود چه عمل، یا ختم و ذکري باعث میشود که شخص توفیق شرفیابی خدمت حضرت
ولیّعصر ارواحنا فداه را پیدا کند؟ در جواب باید گفت هر چه انسان دین اسلام را بهتر بشناسد و به همه جوانب آن عمل کند
زمینه براي چنین توفیقی در وجود او زیادتر میشود. زیرا در اثر شناخت دین و عمل به دستورات آن، سنخیّت روحی و نزدیکی
باطنی و قرب معنوي به آن حضرت پیدا میکند، و به دنبال این نزدیکی روحی است که امکان تقرّب جسمی به محضر آن عزیز
سفر کرده و مجالست و بهرهمندي از نورانیت کلامش براي شخص میسر میشود. البته واضح است که همۀ این دیدارها و تشرفات،
به لطف و فضل الهی است و هیچگاه کسی به خودي خود، لیاقت درك محضر نورانی آن حضرت را پیدا نمیکند، زیرا چنین
لیاقتی مختصّ خود معصومین(ع) است که در رتبه ومنزلت و نورانیت، از یک شجرة طیبّه هستند، اما غیر معصومان به فضل الهی و
حکمتها و زمینهها و مصلحتهایی که وجود دارد، این توفیق نصیب آنها میگردد. یکی از امور مؤثر در ایجاد زمینۀ ملاقات و
تحصیل مصلحت، ختمها و ذکرهایی است که بعضاً تجربه هم شده؛ بخصوص اگر از طرف کسی که صاحب سلوك عملی و تأثیر
نفسی است، صادر شده باشد. حکایت تشرف مرحوم آیتالله شیخ عبدالنبی اراکی، یکی از همین نمونههاست که جناب
حجتالاسلام و المسلمین آقاي سید محمد مهدي مرتضوي لنگرودي، ماجراي آن را بدون واسطه از خود آن مرحوم شنیده و نوشته
است تا در اختیار خوانندگان و عشّ اق امام زمان(ع) قرار گیرد. قبل از ذکر ماجرا، لازم است عرض کنم که مرحوم آیتالله شیخ
عبدالنبی اراکی از قفهاي بزرگ حوزة علمیه نجف و قم بودند. در 27 رجب 1308 ق. در اراك متولد شده، پس از رشد، دو سال
در همدان تحصیل و سپس در اراك، دروس سطح را تمام نموده، در سال 1327 ق. به نجف هجرت کردند. ایشان در سال 1368
قمري به ایران بازگشته، بنا به تقاضاي جمعی از فضلاي اراکی و دیگران، رحل اقامت افکندند و به تدریس خارج پرداختند. و
سرانجام در سال 1387 ق. در سن حدود هشتاد سالگی وفات نمودند و جنازهشان با استقبال و تجلیل فراوانی تشییع و در قم، حرم
حضرت معصومه(س) در مسجد بالاسر، پایین قبر مرحوم آیت الله حائري به خاك سپرده شد. حجت الاسلام و المسلمین مرتضوي
صفحه 43 از 50
لنگرودي نوشته است: یک روز آیت الله اراکی براي دیدن مرحوم آیت الله والد به منزل ما آمدند و پس از گفتوگوهاي اولیه،
شما که از نظر ما نسبت به آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی تا » : آیت الله اراکی(ره) آیت الله والد را مخاطب قرار دادند و گفتند
اندازهاي با اطلاع بودید و میدانستید که ما مروّج ایشان نبودیم، بلکه در مجامع علما و فضلا، نسبت به ایشان میگفتیم که: ما از
آیتالله والد گفتار ایشان را تصدیق نمود و چنین گفتند: .« آیتالله اصفهانی آنقدر کمتر نیستیم که مرجعیّت ایشان را ترویج نماییم
آري شما چنین ادعایی میکردید، ولی در واقع به مراتب از ایشان کمتر بودید حتی میتوانم بگویم قابل مقایسه با ایشان نبودید . »
آنگاه به .« به هر حال من امروز میخواهم عظمت و شخصیت آیت الله اصفهانی را براي شما بیان نمایم » : آیتالله اراکی گفتند
یک روز در نجف اشرف مشهور شد که یک نفر مرتاض هندي که از راه حق، ریاضیت کشیده و » : سخنان خود، چنین ادامه دادند
به مقاماتی رسیده، به نجف اشرف آمده است. فضلا و علما و طلاب به دیدار او میرفتند، از جمله، من هم به دیدار وي رفتم و به
مرتاض گفتم: آیا در مدت ریاضت خود ختم یا ذکري به دست آوردهاي که بشود به وسیله آن، به خدمت آقا امام زمان روحی له
الفداء رسید؟! وي در جواب گفت: آري من یک ختم مجرب دارم. من از وي دستور آن ختم مجرب را گرفتم؛ دستور ختم چنین
با طهارت بدن و لباس، به بیابان برو و نقطهاي را انتخاب کن که محل رفت و آمد نباشد، بعد با حالت وضو رو به قبله بنشین و »: بود
خطی دور خود بکش و مشغول ختم شو؛ پس از انجام ختم، هر کس که به نزد تو آمد، آقا امام زمان روحی له الفداء
من به بیابان سهله رفتم و طبق دستور، ختم را انجام دادم، همین که ختم تمام شد سیدي را دیدم » : آیت الله اراکی ادامه دادند .« است
که عمامهاي سبز رنگ داشت و بود، به من فرمود، چه حاجتی داري؟ من فوراً در جواب گفتم: به شما حاجتی نیست. سید فرمود:
ما هرگز اشتباه نمیکنیم. » : من گفتم: شما اشتباه میکنید، من شما را نخواستم، سید فرمود .« شما ما را خواستید که به اینجا بیاییم »
حتماً شما ما را خواستهاید که به اینجا آمدهایم وگرنه ما در اقطار دنیا کسانی را داریم که در انتظار ما به سر میبرند. ولی چون شما
گفتم: اي .« زودتر این درخواست را کردهاید، اول به دیدار شما آمدهایم، تا حاجت شما را برآوردیم و آنگاه به جاي دیگر برویم
آقا سید، من هر چه فکر میکنم، با شما کاري ندارم، شما میتوانید به نزد آن کسانی که شما را میخواهند بروید، من در انتظار
شخص بزرگی به سر میبرم. سید لبخندي بر لبانش نقش بست و از کنار من دور شد، چند قدمی بیش دور نشده. بود که این مطلب
به خاطرم خطور کرد که، نکند این شخص امام زمان روحیله الفداء باشند، به خود گفتم: شیخ عبدالنبی مگر آن مرتاض نگفت،
جایی را اختیار کن که محل عبور و مرور اشخاص نباشد ... و بعد از ختم هر کس را دیدي، همان آقا امام زمان(ع) است؛ و تو بعد
از انجام ختم کسی را غیر از این سید ندیدي. حتماً این سید امام زمان(ع) است. فوراً به دنبالش روانه شدم، ولی هر چه تلاش کردم
به او نرسیدم، ناچار عبا را تا کردم و در زیر بغل قرار دادم و نعلین را به دست گرفتم و با پاي برهنه، دوان دوان در پی سید میرفتم
ولی به او نمیرسیدم، هر چند سید آهسته راه میرفت. در این صورت یقین کردم آقا سید بزرگوار، امام زمان روحی له الفداء
است. چون زیاد دویدم خسته شدم، قدري استراحت کردم، ولی چشم من به سید دوخته شده بود و مراقب بودم که سید به کدام
یک از کوخهاي عربی وارد میشود تا من هم بعد از مقداري استراحت به همان کوخ بروم. از دور دیدم به یکی از کوخهاي غربی
وارد شدند. بعد از مدت کوتاهی به سوي آن کوخ رفتم. پس از چندي راهپیمایی به آن کوخ رسیدم. درب کوخ را زدم، شخصی
آمد و گفت: چه کار دارید؟ گفتم: سید را میخواهم. گفت: دیدار سید نیاز به اجازة ورود دارد، صبر کن بروم و براي شما اذن
دخول بگیرم. وي رفت و پس از چند لحظه آمد، و گفت: آقا اذن دخول دادند. وارد کوخ شدم، دیدم همان سید بر روي تخت
محقّري نشسته است، سلام کردم و جواب شنیدم. فرمود: بیایید و بر روي تخت بنشینید، اطاعت کردم و بر روي تخت رو به روي
سید نشستم. پس از تعارفات، مسائل مشکلی داشتم، خواستم یک به یک از آقا سؤال کنم، اما هر چه فکر کردم حتی یکی از آن
مسائل مشکل به یادم نیامد. پس از گذشت مدتی فکر، سربلند کردم، و آقا را در حال انتظار دیدم، خجالت کشیدم و با شرمندگی
تمام عرض کردم: آقا اجازة مرخصی میفرمایید. فرمود: بفرمایید.از کوخ خارج شدم، همین که چند قدم راه رفتم، یک به یک
صفحه 44 از 50
مسائل مشکل به یادم آمد. گفتم من این همه زحمت کشیدم تا به اینجا رسیدم و نتوانستم از آقا استفادهاي بنمایم، باید پررویی کنم،
دوباره درب کوخ را بزنم، به خدمت آقا برسم و مسائل مشکلم را سئوال نمایم. درب کوخ را زدم، دوباره همان شخص آمد. به او
گفتم: میخواهم دوباره خدمت آقا برسم. وي گفت: آقا نیست. گفتم: دروغ نگو، من براي کلاشی نیامدهام، مسائل مشکلی دارم،
میخواهم به وسیلۀ پرسش از آقا حلّ شود.وي گفت: چگونه نسبت دروغ به من میدهی؟ استغفار کن! من اگر قصد دروغ کنم
هرگز جایم در اینجا نخواهد بود. ولی بدان، این آقا مانند آقایان دیگر نیست؛ این امام والامقام در این مدت بیست سال که افتخار
نوکري او را دارم، براي یک مرتبه زحمت درب باز کردن را به من نداده است، گاهی از درب بسته وارد میشود. گاهی از دیوار
وارد میشود. گاهی سقف شکافته میشود و وارد این کوخ میشود، گاهی مشاهده میکنم بر روي تخت نشسته و مشغول عبادت و
یا ذکر گفتن است. و گاهی مشاهده مینمایم که نیست، ولی صداي مبارکش به گوش میرسد و گاهی ابداً در کوخ نیست، گاهی
پس از گذشت چند لحظه باز مشاهده میکنم که بر روي تخت میباشد، گاهی مدت سه روز طول میکشد و تشریف فرما
نمیشود، گاهی چهل روز، گاهی ده روز، گاهی چند روز پیدرپی در این کوخ تشریف دارد، کار این آقاي بزرگوار متفاوت از
دیگران است.گفتم: معذرت میخواهم و از نسبتی که دادم استغفار میکنم. امیدوارم که مرا ببخشی. گفت: بخشیدم. گفتم: آیا
براي حل مسائل مشکل من راهی داري؟ گفت: آري، هر وقت آقا امام زمان(ع) در اینجا تشریف ندارند، فوراً در جاي ایشان نایب
خاصّ شان ظاهر میگردد و براي حلّ جمیع مشکلات آمادگی دارد. گفتم: میشود به خدمت نایب خاصّ شان رسید؟ گفت: آري.
وارد کوخ شدم، دیدم بر جاي آقا امام زمان(ع) حضرت آیت الله آقا سید ابوالحسن اصفهانی نشسته است. سلام کردم و جواب
شنیدم. بعد با لبخند و لهجۀ اصفهانی فرمود: حالت چطور است؟ گفتم: الحمدالله. بعد مسائل خود را یکی پس از دیگري مطرح
« صاحب جواهر » کردم، همین که هر مسئلهاي مطرح میشد، بدون تأمل جواب مسئله را با نشانه میداد، و میگفت: این جواب را
در فلان صفحه از ریاض داده است « صاحب ریاض » در فلان جا داده است. و جواب آن مسئله را « صاحب حدائق » ، در فلان صفحه
و ... جوابها کاملًا تحقیق شده و قانع کننده بود. پس از حلّ جمیع مسائل مشکل، دستش را بوسیدم و از خدمتش مرخص شدم.
همین که بیرون آمدم با خود گفتم: آیا این آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود، یا شخص دیگري به شکل و قیافۀ ایشان بود. مردّد
بودم، با خود گفتم: تردید شما وقتی از بین میرود که به نجف بروي و به خانۀ سید وارد شوي و همان مسائل را مطرح کنی، اگر
همان جوابها را از سید بدون کم و زیاد شنیدي در این صورت یقین خواهی کرد که آن سید، همان آقا سید ابوالحسن اصفهانی
است، و اگر به آن نحو جواب نشنیدي، یا آنها را طور دیگر شنیدي، آن سید غیر از آیت الله سید ابوالحسن است.به نجف که وارد
شدم یکسره به منزل آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی رفتم و به اتاق مخصوص ایشان وارد شدم، سلام کردم، جواب شنیدم. با حالت
خنده همان طور که در کوخ لبخند زد و با لهجۀ اصفهانی فرمود: حالت چطور است؟ من هم جواب دادم. بعد مسائل به همان نحو
مطرح شد و سید به همان صورت جواب دادند، بدون کم و زیاد.بعد فرمودند، حالا یقین کردي و از حالت تردید بیرون آمدي؟
گفتم: اي آقاي بزرگوار! آري. بعد دست مبارکش را بوسیدم و همینکه خواستم از خدمتش مرخص شوم به من فرمود: راضی
ولیّ عالم امکان کجایی به .« نیستم درحال حیات و زندگیام این جریان را براي کسی نقل کنی، بعد از مردنم مانعی ندارد
رضوي یا که اندر ذي طوایی ز خورشید جمالت پرده بردار برون کن ز آستین دست خدایی (آیتالله میرجهانی) پیامها و
برداشتها: 1. کسی را به دیدة کم نگاه نکنیم، شاید که او یکی از اولیا و مقربان درگاه الهی باشد، حتی ممکن است مولاي انس و
جان حضرت صاحبالزمان(ع) باشند. در روایت است که وقتی آن حضرت ظهور مینمایند، بعضی از مردم میگویند ما این آقا را
بارها دیده بودیم ولی باور نمیکردیم که ایشان آخرین ذخیره الهی باشند. 2. استفاده از هر کس، متناسب با حرفه و تخصص
اوست. در مجالست با پزشک، سؤالات مربوط به بیماري و درمان مطرح میشود. در محضر عالم سؤالات مربوط به عقائد و اخلاق
و احکام گفته میشود. بهترین استفاده از محضر امام و حجت خداوند نیز همین استفادههاي دینی مربوط به قرآن و حدیث براي
صفحه 45 از 50
رشد روحی و معنوي است. 3. لازم است انسان در سؤال کردن از مطالب علمی، حیا نکند که شرم در سؤال کردن، باعث باقی
ماندن در جهل و ضلالت میشود. از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند: من رقّ وجهه، رقّ علمه. 1 کسی که شرمش زیاد
باشد، علمش اندك شود. بله حیاي مطلوب و صحیح همان حیاي از خداوند متعال است نسبت به گناهان در خلوت چنان چه در
پیش مردم از عمل خلاف حیاء میکند. امام کاظم(ع) فرمودند: إستحیوا من الله فی سرائرکم کما تستحیون من النّاس فی علانیتکم. 2
در خفا از خداوند حیا کنید، چنانکه در آشکار، از مردم حیا میکنید. 4. باید مواظب باشیم از نسبت دادن کار ناشایسته مثل دروغ
و غیبت و ... بدون دلیل قطعی به افراد خودداري کنیم. به خصوص هنگام عصبانیت کنترل بیشتري احتیاج است. و چنانچه خداي
ناکرده نسبت دادیم بلافاصله جبران کرده و عذرخواهی کنیم. 5. انسانهاي وارسته و پاك به خصوص کسانی که ارتباطی با آقاي
عالم، حضرت حجت(ع) دارند، نهتنها از گناه کردن پاك و منزّه هستند، بلکه از قصد و فکر گناه هم خود را منقطع کرده و بلکه
متنفر از گناه و معصیت هستند. 6. دیدار و مجالست با حضرت مهدي(ع)، هیچگاه به لیاقت نیست بلکه به فضل و رحمت الهی
شد تا « منّا أهل البیت » ، است. گرچه با تلاش دینی زمینه بیشتري براي امکان ملاقات فراهم میگردد. باید همچون سلمان فارسی
تفضل الهی توأم با حکمت او گشته، توفیق شرفیابی نصیب شود والاّ معصومین(ع) از یک شجرة طیبه و بقیۀ مردم از درختان
پراکندة دیگر هستند. من و علی از یک درخت ولی سایر مردم از درختهاي مختلفاند. 3 در کتاب جزیره خضراء آمده که علی
بن فاضل مازندرانی از جناب شمس الدین که با پنج واسطه از اولاد حضرت صاحبالزمان(ع) است، سؤال میکند: آیا امام را
نه ولی پدرم رحمۀالله علیه میگفت: که صداي آن حضرت را شنیده بود ولی شخص آن حضرت را ندیده بود. » : دیدهاي؟ فرمود
پرسیدم: چگونه است که این افتخار .« اما پدرش رحمۀالله علیه هم شخص آن حضرت را دیده بود و هم صدایش را شنیده بود
برادر! خداوند تبارك و تعالی، هر که را بخواهد مشمول الطاف خود » : نصیب یکی میشود و شامل دیگري نمیشود؟ فرمود
7. ریاضیت به معناي عمل کردن بر خلاف خواهش و تمایل نفس است و چنانچه 4.« گرداند. همه اینها بر اساس حکمت الهی است
کسی مدتی موفق به انجام آن شود قدرت روحی او زیاد گشته، میتواند تصرفاتی در جهان هستی نماید که بر خلاف قدرت و
توانایی متعارف مردم است؛ مثلًا طیّالارض، علم کیمیا، اطلاع از آینده و یا فکر مردم را دارا میشود. ریاضت گاهی باطل و حرام
است و گاه صحیح و شرعی. آنجا که ریاضت ضرري به جسم وارد میکند یا ریاضت او باعث ترك عمل واجب مثل نماز یا انجام
دادن کار حرامی میشود جائز نیست. ولی مخالفت با نفس در آنجا که در مسیر انجام واجبات و ترك محرمات به خصوص
کارهاي حرامی که نفس خیلی تمایل به آن دارد، صحیح و گاه واجب است؛ مثلاً مخالفت با هواي نفس در نگاه حرام یا غیبت
کردن یا خوردن ربا یا شنیدن موسیقی، یا انجام عمل واجب یا مستحب مثل نماز شب از تمایل نفس به خوب صرفنظر مینماید. از
طرفی لازم است بدانیم بر خلاف آنچه که بسیاري در تلاش و میل به داشتن کارهاي خارقالعاده دارند، هیچ وقت چنین اموري به
خودي خود ارزش و کمال براي انسان نیست. لذا در دین هیچگاه تشویق و تحریک به رسیدن به آن نشده و یا ثوابی براي داشتن
آن در نظر گرفته نشده است، زیرا اگرچه این نوع کارها براي جلب توجه مردم به شخص و در نهایت به خودنمایی و شهرت او
میانجامد ولی سرمایه باقی و کمال جاودانی براي او در قیامت محسوب میشود. بله سرمایۀ هر انسانی در پیدا کردن علم توحید و
یقین به آن است که انسان را مافوق دنیا میکند و دنیا را در خدمت او قرار میدهد، گرچه توجهی به دنیا ندارد. پیرمردي که عمر
خود را سپري کرده و مایل بود قبل از آنکه بمیرد، ماحصل تلاش عمر خویش را که طی الارض و علم کیمیا بود به آیتالله انصاري
همدانی تعلیم دهد، با کمال تعجب مواجه با انکار ایشان شد و وقتی سؤال کرد که چرا خودداري میکنید مگر شما چه چیزي دارید
8. گاهی ادعاهاي انسانها در داشتن کمالات، بهخصوص در مسائل .« علم توحید دارم » : که احتیاج به این دو ندارید؟ فرمودند
علمی غیر واقعی است و این نامش حبّ نفس است که باعث میشود شخص همیشه خود را فوق آنچه که هست بپندارد،
بهخصوص وقتی که تعریف و تشریق اطرافیان و مریدان را میبینید. ولی چنانچه شخص منصف و همیشه خواهان حقّ و آمادة
صفحه 46 از 50
پذیرایی آن باشد خداوند متعال به لطف خوش او را هدایت و ازجهل مرکبی که باعث ادعاي کاذبی شده او را در میاورد. و این
ضمانت الهی است که انسانهایی که خالصانه در تلاش براي فهم حقائق هستند به واقعیات دسترسی پیدا میکنند. خداوند متعال
9. گاهی مراجع تقلید که در زمان غیبت ولیعصر(ع) به میفرماید: والّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و إنّ الله لمع المحسنین. 5
عنوان نوّاب عام آن حضرت محسوب میشوند، داراي ارتباطاتی مستحکم و عنایات ویژه و رحمت رحیمی آن حضرت هستند. و
آشکار است که هنگامی که آن حضرت میفرمایند: من یاد شما را فراموش نکرده و رعایت حال شما را دارم والّا بلا بر شما نازل و
دشمنان شما را از بیخ و بن برمیکندند. 6 بیشترین محل فرود این لطف و عنایت میبایست به نائب ایشان یعنی مجتهد جامعالشرایط
و ولی فقیه باشد، تا از طریق این مرکز به همۀ جهان اسلام و بالاخصّ شیعیان برسد. 10 . لازم است در مسائل اعتقادي بعضی اصول
دین که جهانبینی انسان را تشکیل میدهد تحقیق کرده، به عالم مراجعه کنیم و از او دلیل بخواهیم ولو با مراجعه به کتاب او.
همچنین در مسائل اخلاقی به اسناد اخلاق مراجعه کرده تا کیفیت تهذیب اخلاق را از او یاد گرفته و عمل کنیم. اما در مسائل فقهی
و احکام شرعیه بعد از آنکه اعلم در فقه را توسط اهل خبره تشخیص داده، به او مراجعه و از او تقلید میکنیم؛ همچون مریضی که
براي مراجعه به طبیب، ابتدا و از اهل فن در آن رشته، اعلم به مسائل پزشکی را پیدا مینماید و سپس با مراجعه به او، فرمان طبابت
او را شنیده و تقلید مینماید بدون آنکه سؤال از علت فرمان او بکند، زیرا فهم دلیل و علت در ین گونه مسائل، مختص به خود
متخصص است و اگر کسی بخواهد اطلاع از آن پیدا کند، لازم است همان راهی را که سالها آقاي متخصص زحمت کشیده، طی
نماید تا بتواند از دلیل و علت اطلاع پیدا کند. دلم قرار نمیگیرد از فغان بیتو سپندوار ز کف دادهام عنان بیتو ز تلخکامی دوران
نشد دلم فارغ ز جام عشق لبی تر نکرد جان بیتو چو آسمان مه آلودهام ز تنگدلی پر است سینهام از اندوه گران بیتو نسیم صبح
نمیآورد ترانۀ عشق سر بهار ندارند بلبلان بی تو لب از حکایت شبهاي تار میبندم اگر امان دهدم چشم خون فشان بیتو چو
شمع کشته ندارم شرارهاي به زبان نمیزند سخنم آتشی به جان بیتو ز بیدلی و خموشی چو نقش تصویرم نمیگشایدم از بی
خودي زبان بیتو گزارش غم دل را مگر کنم چو امین جدا از خلق به محراب جمکران بیتو (حضرت آیتالله خامنهاي، دام ظله)
پینوشتها: 1. حرّ عاملی، وسایل الشیعه، ج 8، ص 518 ، باب عدم جواز الحیاء من السؤال عن احکام الدین؛ مجلسی، بحارالانوار،
،( 5. سوره عنکبوت ( 29 . 3. فرازي از دعاي ندبه. 4. جزیرة خضراء، ص 173 . 2. مجلسی، همان، ج 78 ، ص 309 . ج 71 ، ص 330
. 6. طبرسی، احتجاج، ص 497 . آیۀ 69
درباره